علی علی ، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

علی کوچولوی مامان و بابا

عزیز دل مامان

سلام علی جونی مامان هرچی میگذره بیشترداری برامون عزیز میشی ,این روزا خیلی خواستنی تر شدی ,اون خنده هاتو بگو که خستگیو از تن ادم در میاره امروز وقتی داشتم بابابایی با تلفن حرف میزدم ,زدم روی ایفو ن و به بابایی گفتم که باهات حرف بزنه ,تو شیطونم بابایی که باهات حرف میزد یه خنده هایی میکردی که نگو ,خدایی فکر نمیکردم صداشو بشناسی ,البته اونقد که بابات باهات حرف میزنه انتظار دیگه ایم نمیشه داشت هر چقد بوست میکنم سیر نمیشم مامان ,چند روز پیش وقتی داشتم بوست میکردم فرحان بهم گفت عمه وقتی بوسش میکنی خیلی انرژی میگیری ,منم گفتم اره ,بوساش یه جورایی مثه قرصه اکسه برام چند روز پیش که میخواستیم بریم مهمونی ,میخواستم یه لباس جدید ت...
7 تير 1393

بالاخره حمومت کردم

سلام علی کوچولوی مامان  فدای اون خنده هات بشم ,دو سه روزه که خنده هات صدا دار شده و وقتی اونجوری میخندی دلم ضعف میکنه ,این پسلیه شیطون ما ,با باباش خیلی رفیق شده ,وقتی بابایی باهات حرف میزنه خیلی خوب گوش میدیو حسابی براش میخندی , البته اگه منم برای یه نفر اینقد اواز بخونم و قربون صدقه برم اینجوری هوادارم میشه دیگه (بین خودمون بمونه بعضی وقتا حسودیم میشه, نکه برای من نخندی اما شیطون برای بابایی یه جوره دیگه میخندی ) راستی بالاخره خودم بردمت حموم البته با بابایی ,خیلی خوب بود ,بابایی تو رو گرفت و منم شستمت ,اینقد که اب و دوست داری ,اصلا صدات در نمیاد و همچین چشماتو خمار میکنی که ادم خندش میگیره   ...
31 خرداد 1393

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام عقشم با تاخیر عیدت مبارک ,دیروز نیمه شعبان بود ,چقدر مردم توی این روز پر جنب و جوشن ,همه جا جشن ,همه جا شربت و شیرینی ,خیلی حال و هوای قشنگی ,من و تو ام با هم رفتیم دو تا مولودی ,خیلی خوب بود   ,میترسیدم به خاطر سر و صدا گریه کنی ولی خدا رو شکر اصلا اذین نکردی ,انشالله که به حق همین روزای عزیز زودتر ظهور آقامون برسه ,الهی آمین                  نمی دونم چرا این روزا اینقد بد خواب شدی ,فک کنم اگه این جوری ادامه پیدا کنه از کم خوابی مریض بشیم ,میدونم که بیشترش به خاطر دلدرداته و خودتم داری اذیت میشی فدات شم جدیدا یاد گرفتی  ...
24 خرداد 1393

دلدردای بد پسرم

سلام شیطون مامان الهی من قربون پسل خوشگلم برم که اینقد به خاطر دلدرداش داره اذیت میشه ,مامانم هیچ کاری از دستش بر نمیاد ,فقط غصتو میخوره ,دلم خیلی برات میسوزه چون یه خواب عمیق نداری ,تا خوابت میخواد عمیق بشه شروع میکنی به پیچ و تاب خوردن و بعدم بیدار میشی ,با مزه است که شبا تا بابایی برات لالایی نخونه خوابت نمیبره ,دکتر میگفت صدای بم حواستو پرت میکنه و به دلدردت فک نمیکنی ماام هر کاری میگن انجام میدیم ,از بلند بلند اواز خوندن بگیر تا روشن کردن هود و سشوار روز شنبه رفتیم خونه خاله عطیه ,توام چون حموم رفته بودی همش خواب بودی(البته این حموم چهل روزگیت بود عزیز دلم) ,از این به بعد هرجا بخوام برم میبرمت حموم تا راحت بخوابیو گ...
18 خرداد 1393

قربون خنده هات برم

الهی من قربون گل پسرم برم ,صبحا که از خواب بیدار میشی سرحالی و دلت میخواد که یه نفر باهات حرف بزنه,البته از اون جایی که من توی اون لحظه به خاطر بیخوابی شب قبل حسابی گیج و منگم ,این وظیفه رو بابایی به عهده میگیره ,توام که با اون خنده هات دل ادم و میبری ,خدایی وقتی نصف شب بیدار میشم که شیرت بدم یا جات و عوض کنم ,توی اوج خواب الودگی ,دلم میخواد تا صبح بیداربمونم در عوض تو چندتا از اون نیش خندای خوشگلت برام بزنی البته بعضی وقتا ام یه کم بد اخلاق میشی و گریه میکنی ,چی کار کنیم دیگه این شبا ام برای خودش یه عالمی داره دیگه                             &nb...
14 خرداد 1393

عکس یک ماهگی

علی کوچولو مامانی تصمیم گرفته با یه لباس هر ماه ازت عکس بگیره تا تغییراتت خوبه خوب ببینه... این عکس از اولین ماه ببین چه عزیز شدی   فک کنم راهپیمایی هم دوست داشته باشی...ببین چه ژستی گرفتی           ...
11 خرداد 1393

اعیاد شعبانیه

 سلام علی جونی مامان دیروز بردمت بهداشت ,چون از این به بعد باید واکسناتو اونجا بزنی زندگی مامان ,راستی وزنت شده 4/500 کیلو و قدتم 55 سانت ,حسابی بزرگ شدیا ,خودم خیلی تغییراتتو احساس نمیکنم  ولی بقیه که تو رو میبینن ,همش میگن که تغییر کردی عزیزم   امروزم  رفتیم خونه عمو داریوش ,مولودی داشتن ,آخه اعیاد شعبانیست ,شماام حسابی از خجالت مامان دراومدی نمی دونم خوابت بهم ریخته بود یا خسته شده بودی ,به هرحال نتونستم کمکشون کنم ,چون دربست درخدمت شما بودم ,البته موقعی که داشتن مولودی میخوندن ,با اون همه سرو صدا ,خوابت برده بود ,الهی قربونت برم ,فک کنم تایه مدت باید مهمونی رفتن و ببوسم بذارم کنار ,مگه اینکه شم...
9 خرداد 1393

یک ماهگی

یک ماهگیت مبارک عزیز مامان باورم نمیشه یک ماه از به دنیا اومدنت میگذره ,اینقدر سرگرم تو بودم که نفهمیدم این مدت چطور گذشت عقش مامان ,هر چقدر خدا رو به خاطر داشتنت شکر کنم کمه ,از خدا میخوام همیشه مراقبت باشه زندگیم میخوام بدونی که مامان وبابا عاشقتن ...
9 خرداد 1393
1