علی وباباش
سلام قند عسلم ***دیروز وقتی بابایی داشت باهات حرف میزد صداتونو ضبط کردم ,البته بابایی نفهمید ,آخه هر بار بهش میگم بذار تا موقعی که با علی داری بازی میکنی صداتو ضبط کنم نمیذاره (فک کنم خجالت میکشه ,از کی نمیدونم ,شاید میترسه بعدا سر به سرش بذارم)اتفاقا اینجوری بهترم شد ,تو ام که حسابی با باباییت رفیقیو براش حرف میزنی (منظورم همون اقون واقون کردنه مامان ) ***نمیدونم چرا اینقد روی بابایی بالا میاری ,بیچاره نشد یه دفعه تو رو بگیره وتو یه حالی بهش ندی ,آخرین بار که گرفته بودت بالای سرش و داشت باهات بازی میکرد تو ....بعله حالا بازم شانس اورد ...خیلی خندیدم آخه قیافش دیدنی شده بود ,بنده خدا دیگه عادت کرده ,کار ه...