بیست و دو ماهگی و نورووز 95
*سال نو مبارک ,انشالله که سال خوبی برای همه باشه خصوصا برای خونواده سه نفره خودمون,
**بیشتر اتفاقات این ماه مربوط به سال جدیدیعنی سال 95 ,از لباس نو خریدن و سفره هفت سین و صد البته
شیطونیای جنابعالی,امسال یه فرق دیگه با سالای قبل داشت ,اینکه مامان جون اینا روز اول عید نرفتن مسافرت
و ما بعد از چند سال موفق شدیم روز عید با هم باشیم
اینم از سفره هفت سین امسالمون که دیگه فک نکنم لازم باشه بگم چقد توسط شما مورد لطف قرار گرفته ,
مخصوصا اون ماهی قرمزای بیچاره
میخواستم ازت عکس بندازم اول مودب نشستی و بعدش ....
همش میگفتی مامان مایی مایی
و تماشای ماهیا تا روزی که بدرود حیات گفتن کار هر روزت بود ,کلا عاشق ماهی هستی والبته هر جک و جونور
دیگه ای که ببینی
اینم از عکس علی جون روز اول عید ,حاضر و آماده برای عید دیدنی رفتن
***اینم از هنر های جدید شما ,حسابی شیطون شدیو این با عث میشه که من و بابایی سر این قضیه با هم کل
بندازیم که کدوممون توی بچگی شیطون تر بوده و اینکه تو به کی رفتی
****ماام گفتیم از غافله عقب نمونیم ,خب حیفه شهرداری این همه زحمت کشیده تا باهشون عکس بندازیم
دیگه(به یاد بچگیا)
قربون تیپ ورزشکاریت برم من عزیزم
1 2 3 .......شووووووووووووووووت
کشف حجاب کردی گل پسر
*****سپردمت به بابایی و برای چند دقیقه رفتم دنبال کاری ,وقتی برگشتم دیدم بابایی که خوابه و اثری ازت نیس
بعد اومدم توی اتاقت دیدم اینطوری خوابت برده زندگیم
اینم ادامه علاقه علی جونی به ماهیاس