اولین آرایشگاه رفتن
* روز 28 تیر برای اولین بار با بابایی رفتی آرایشگاه(به خاطر جشن آقا پویان پسر دایی گرام) ,چقدم که پسر
خوبی بودیو اصلا بابایی و اذیت نکردی ,کلی ذوقتو کردم ,فکر نمیکردم آروم بشینی تا موهاتو کوتاه کنن ولی
حسابی رو سفیدمون کردی(یه تعدادی از فامیلا خوششون اومد ولی بعضیا گفتن چرا کوتاه کردی ,موی بلند
بیشتر بهش میومد,نمیدونم هر کی یه نظری داره)
قربون اون تیپت برم من
این عکسارم چند روز پیش ازت انداختم که
این عکسا مال قبل از کوتاهی موهاته
دوباره یاد پا خوردن افتادی مامان
شیطونیای تو بعد از خوردن آب طالبی
بلللللله آش با جاش,نون از اون بزرگتر پیدا نکردی عزیزم
**روز 27 تیر کامل راه افتادی ,دیگه حالا باید به زور بشونیمت ,اینقد راه میری که دل من برای پاهات کبابه
به هر جایی از خونه ام که دسترسی نداشتی حالا داری مثه توی کابینتا و حالشو میبریا و بیچاره مامان اینقد
باید از دست تو فسقلی وسیله جمع کنه