*روز پنجم دی بالاخره تونستی چار دستو پا به طرف جلو بری ,آخه تا حالا عقبی میرفتی , پنج شنبه بود وخونه مامان جون اینا بودیم ,توام با نسرین جون توی اتاق داشتی بازی میکردی که نسرین جون اومد و با ذوق گفت که دو قدم به طرف جلو رفتی ,الهی فدات شم ,اون روز خیلی ذوق کردم ولی خبر از عواقبش نداشتم که دردسر های ما با علی آقا قراره شروع بشه ,همش باید توی خونه چشمم بهت باشه آخه کم شیطون نیستی قربونت برم ,چند روز پیش گلدون کنار خونه رو انداختیو ,جالبه که من اخم کرده بودمو تو میخندیدی , علاقه عجیبیم به سیم تلفن داری ,سوار روروئک که باشی تا ازت غافل شم میری و شروع میکنی به کشیدنش **چند روزه وقتی بهت توپتو میدم و بهت میگم بد...