علی و گوش دادن اذان
*الهی مامان فدات شه که تا صدای اذان و میشنوی هر جا باشی خودتو میرسونی ,تازگیام موقع اذان یه جورایی
میخونی ,بلند بلند داد میزنی انگار توام میخوای باهاش بخونی ,خیلی برام جالبه که اذان و از بقیه چیزا تشخیص
میدی,بعدم کامل نماز جماعت رو نگاه میکنی ,امیدوارم که این علاقه ادامه داشته باشه و نماز همیشه برات اولویت
داشته باشه گل پسرم
**نزدیک سه هفته است که سرفه میکنی و نمی دونم چرا خوب نمیشی ,تا حالا چند بار بردمت دکتر و دیشبم
اولین آمپولت و زدی الهی بمیرم ضعف کردی از درد ولی چاره ای نبود مامان ,قبلا اصلا برای دارو خوردن اذیتم
نمیکردی ولی این مدت از بس که بهت دارو دادم تا قاشق دارو رو دستم میبینی میزنی زیره گریه,تازه از دست
دردسرای دندون دراوردنت راحت شده بودی که دوباره مریض شدی ایشالله که زود زود خوب بشی عزیزدلم
***چند شب پیش بابایی داشت باهات بازی میکرد ,بعد گذاشتت روی شونه هاش ,توام با کلی ذوق بالا پایین
میپریدی و قهقهه میزدی ,کلی بازی کردید و منم به خاطر خنده شما حسابی خندیدم
****دیروز توی روروئکت بودی و داشتی اذان و از تی وی نگاه میکردی ,منم رفتم توی اتاق و یه چند دقیقه ای
مشغول کارام شدم که دیدم صدایی ازت نمیاد وقتی امدم با این صحنه مواجه شدم
*****راستی چند روزه که دیگه میای و لبه آشپزخونه وایمسی ولی جرئت نمیکنی پاهاتو بیاری بالا و بیای توی
آشپزخونه ,البته یه بار اومدی و کلیم برای خودت ذوق کردی ولی فرداش انگار که یادت رقته بود اومدیو گریه میکردی
که بیامو بلندت کنم,هیچی دیگه دردسر شده این قضیه ,از آخرین خرابکاریای شما هم کندن برگ کاج مطبفمه
,برگشو کندیو نگاش میکردی ,یه کار دیگه ام که خیلی بهش علاقه داری خورد کردن دستمال کاغذی ,امان از دست
تو فسقلی مامان ,خدا نکنه روی زمین یه تیکه دستمال ببینی ,سه سوت خودتو بهش میرسونیو تیکه تیکش میکنی
******روز جمعه بالاخره تختتو آوردیم توی اتاق خودمون ,چند شبه که دیگه توی تخت خودت می خوابی ,بیشتر به
این خاطر این کارو کردیم که به تختت عادت کنی و زمانی که باید جدا بخوابی باهاش غریبه نباشی
توی ین عکس سوار سه چرخه محمد رئوف شده بودی
اینجام داشتیم میرفتیم مهمونی و توام که حسابی ددری
الهی من فدای پسر خوشتیپم بشم
*******بالاخره موفق شدم از دندونت عکس بندازم ,فعلا که انگار خیال نداری دیگه دندون در بیاری ,شدی علی
کوچولو با یه دندون