علی علی ، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره

علی کوچولوی مامان و بابا

علی و حسنی

1394/7/8 10:45
529 بازدید
اشتراک گذاری

*عاشق شعر حسنی توی ده شلمرود  شدی ,یعنی هر جا که باشی خودتو برای این آهنگ میرسونی,یه

جورایی معتادش شدیو صبح که از خواب بلند میشی میای و کنترل و میدی به من که سیدیشو برات بذارم ,البته

چند روزه توی ترکی ,آخه نمیخوام اینقدر به یه چیز وابسته بشی

 

**اینم سرگرمیه جدیدته ,اینقدر این فیش بیچاره رو در میاریو از هم جداش میکنی که خدا میدونه,اعتراض ماهم

فایده ای نداره ,تو کار خودتو میکنی

علی کوچولو با طعم نوتلا

***این نقاشی تو که ماهان برات کشیده منم گفتم یادگاری برات بمونه ,به نظرم استعدادش بد نباشهخندونک

****وقتی روی این صندلی میشینی ,خودت شروع میکنی به خوندن ,تاب تاب تاب تاب

*****روز جمعه ,حیاط مامانی اعظم و علی به دنبال گرفتن یه مورچه بینوا

******اینم از عکس سلفی شما البته به کمک مامانی

*******یه علی عاشق توپ

*********این یک ماه خیلی اذیت شدیم ,چهار تا دندونای نیشت جوونه زد ولی با دردسر فراوون ,خدا کنه

برای بعدیا اینقد اذیت نشی

*********الهی فدات شم که نماز میخونی البته منظورم همون به قول خودت اتبر گفتن و بالا بردن دستت و

پایین آوردنشه و سجده کردن ,اینقد مهر و میبوسی که ادم به خنده میندازی,البته با  بابا ندارتری و وقتی میره

برای سجده میری میشنی روی سرشخنده

**********به دنبال یاد گرفتن نه سر گرمی همه شده این ,علی برات زن بگیرم توام خیلی قاطع میگی نه

,خدایی خیلی با مزه میگی

***********دایره لغاتت بیشتر شده:مامان, بابا, حدیث, اوف , داغ ,اعظم ,ایه (کیه), بده, آبه ,حم ,تاب تاب ,

نانای , نه  ,هاپو         فعلا همینا یادمه

************ بهت میگم   come on ali go to the wc  توام زود میدویی میری جلوی دستشویی یا میگم

come on ali go to the bath room تو میری جلوی در حموم یا یاد گرفتی عکس سگ و که توی کتابت نشون

میدم بلند میگی dog,    قربون پسر باهوشم برم

 

اینم چند تا عکس دیگه از جیگر مامان


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان حبه قند
14 مهر 94 11:23
ماشاله علی کوچول بزرگ شده هزار ماشاله اینم که مثه دختر من نوتلا بخور شده. ای شیطونک . من نمیدونم چرااین بچه ها اینهمه به سیم دوست دارن دست بزنن.
مامان علی کوچولو
پاسخ
مرسی خاله جون ,واقعا سوالی که برای منم پیش اومده
نسرین جون
4 آبان 94 18:22
ای جیگرم...ای جونم...خیلی عزیزی نانای گفتنت این روزا یه دنیا می ارزه....دیگه با هم تلفنی حرف میزنیم و کلی حال میکنیم دوست دارم عشقم