علی علی ، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره

علی کوچولوی مامان و بابا

نتیجه آزمایش

 سلام  به عزیز مامان   نتیجه آزمایش غربالگری رو که گرفتم ,بردم پیش دکتر , خدا رو شکر گفت همه چی خوبه , برام یه سونوی سه بعدی نوشت که دو سه هفته دیگه انجام بدم , اینطوری هم از سلامتیت مطمئن میشم هم میفهمم که دختری یا پسر ,یه موقع غصه نخوریا ,برای من فقط سلامتیت مهمه ,فقط میخوام شروع کنم به خرید لباس و وسایلت ,باید بدونم تو دخملی یا پسل دیگه عزیزم    ...
7 آذر 1392

یه خاطره با مزه

سلام جیگر مامان امروز با نسرین جون رفتیم برات چند تا تیکه لباس گرفتیم ,یه اتفاق با مزه ای افتاد ,من نمیدونستم باید برات چه سایزی بگیرم ,از فروشنده سوال کردم ,اونم پرسید بچتون چند کیلوه ؟زدم زیر خنده و گفتم فک نکنم به کیلو رسیده باشه ,تازه فروشنده فهمید من باردارم ,وای , لباسای نوزادی خیلی خوشگلن مخصوصادخترونهاش,ولی چون من جنسیتتونمیدونم  , سعی کردم یه جوری بگیرم که به هر دو بخوره ,ببین توام خوشت میاد  ...
4 آذر 1392

لحظه شماری برای دیدنت

سلام عشقم  روز 4 اذر باید برم برای ازمایش غربالگری ,امیدوارم مشکلی نباشه عزیز دلم , هر روز که میگذره  ,بیشتر دلم تنگ میشه برای دیدنت ,هنوز نیومده خیلی برام عزیزی به خدا ,روز شماری میکنم که زود زود ببینمت ...
25 آبان 1392

هرکی به فکر خودشه

سلام به نی نی گلم امروز نسرین جون برات یه عروسک گرفته بود ,خیلی با مزه است     ,نگار (دختر داییتو میگم ,7سالشه )میگفت عمه کاش بچتون شبیه این عروسکه بشه ,بهش میگم چرا ؟میگفت آخه خیلی با مزه است  ,راستی اون دوست داره تو دختر باشی        ,آخه  تک افتاده  ,بیشتر نوه هاپسرن ,جالبه که هر کدوم از نوه ها یه چیزی میخوان , کسری میگفت کاش پسر باشه ,فک کنم میخواد یه تیم فوتبال راه بندازه ,میدونی ,برای من خیلی لذتبخشه که بقیه ام مثل من به تو فکر میکنن  ...
21 آبان 1392

اولین تکونای تو

سلام به یکی یه دونه مامان تازه رفتم توی هفته پانزدهم,اما هنوز تکوناتو احساس نمیکنم   ,یعنی گاهی اوقات یه احساسی مثل ضربان قلب دارم  ,همه میگن اوایل تکونا همینطوریه ,شایدم من انتظارم خیلیه,دلم میخواد واقعا حست کنم , من خیلی خیلی  به خاطر وجود تو خوشحالم واز خدا میخوام هیچ زنی رو از داشتن بچه محروم نکنه ,آمین ...
16 آبان 1392

عشق مامان وبابا

سلام به عزیز دل مامان دیشب خواب دیدم تو دختری ,خیلیم با مزه بودی   ,خیلی انتظار شیرینیه ,اگه به خاطر سیسمونی نبود ,دوست داشتم تا لحظه به دنیا اومدن ندونم جنسیتت چیه ,به نظرم خیلی لذت بخش تره ,البته فرقی نمیکنه تو دختر باشی یا پسر,میخوام اینو بدونی تو چه دختر باشی چه پسر ,مامان وبابا عاشقتن و اینکه تو برای ما با ارزشترین چیزی هستی که تو دنیا وجود داره ...
30 مهر 1392

مامان جونم فهمید

سلام امید مامان چند روزه  مامان جون  فهمیده ,قربونش برم که اینقد هوامو داره , البته نسرین جونو باباییم همین طورین ,بابایی خیلی حواسش به منو تو هست عزیزم ,حالت تهوعم بهتر شده ولی هنوز رفع نشده , سعی میکنم تاجایی که میتونم میوه وسبزیجات بخورم چون نگران رشد توام , اخه اصلا وزن اضافه نکردم ...
4 مهر 1392

شنیدن قشنگ ترین صدای دنیا

سلام جیگر مامان امروز با نسرین  جون رفتیم دکتر برای سونو ,خیلی اضطراب داشتم ,از یه طرف هیجان داشتم برای دیدنت واز یه طرفم نگران بودم برای اینکه  خدای نکرده مشکلی باشه ,وقتی دکتر بهم گفت ببین قلبش چه خوشگل میزنه ,انگار دنیا رو بهم دادن ,توی اون لحظه هیچی دیگه از خدا نمیخواستم ,قلب خوشگلت تند تند میزد ,خیلی لحظه قشنگی بود عزیزم , به نسرین جونم گفتم خیلی خوشحال شد , بعد بابایی زنگ زد ,خیلی نگران بود ,وقتی بهش گفتم ,گفت دیدی مشکلی نبود و تو بیخود نگران بودی ,دیگه الان واقعا حس میکنم مامان شدم ,حس خیلی خوبیه ,واقعا قابل توصیف نیست     ...
31 شهريور 1392