علی علی ، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

علی کوچولوی مامان و بابا

عید نوروز با علی کوچولو و اولین مسافرتش

1394/1/16 11:53
385 بازدید
اشتراک گذاری

عیدت مبارک عشق مامان جشن

عید  امسال برای من و بابایی یه جور دیگه بود ,امسال ,اولین سالی بود که ما کنار سفره هفت سینمون یه گل

پسر کوچولو داشتیم ,هر چقدر خدا رو به خاطر داشتنت شکر کنیم کمه ,خیلی دوست داریم عزیز دلم,انشالله که

بهارای زندگیت همیشه پر از خوشی و سلامتی باشه بوس

 

و حالا عکسای گل پسری در سال جدید

امسال به خاطر شیطنتای تو نتونستم هفت سین و روی میز بچینم ,منم به یه هفت سین مختصر اکتفا کردم,علی

فسقلی دیگه چشمک

 

روز اول عید (آماده برای عیدی رفتن )

             

 

اینجاام خونه خاله بابایی و تو مشغول شیطونی ,انسی جونم که حسابی با دلت راه میاد ,خدا شانس بده والله خنده

روز چهارم عید بعد از آنفولانزای سختی که من گرفتم ,همراه خاله اکرم رفتیم شمال پیش مامان جون اینا (عجب

مریضی بود روز اول عید رفتم زیر سرم)

 

این عکسا رو بین راه ازت گرفتم

 

الهی من قربونت برم ,لحظه اول که دریا رو دیدی قیافت خیلی با مزه بود ,چشم ازش بر نمیداشتی

اشکشو ببین آخه (امان از این مریضی که دست از سرت بر نمیداره ,اونجاام حالت خیلی بد شد و مجبور شدیم

ببریمت دکتر ,یادم میافته چه حالی داشتی اعصابم خورد میشه ,این مدت خیلی بهم وابسته شدی فقط میگی منو

بگیر و هیچ کاریم نکن)

 

اون زبونتو بکن تو فسقلی خنده

اینقد هوا اونروز سرد بود مجبور شدیم پتو پیچت کنیم

ولی عوضش روز جمعه هوا خیلی خوب بود و نهار بردیم سه هزار

اینم از اولین سیزده بدر علی جون

نگار جون و محمد رئوف

 

یادم رفت بگم ,دایی اصغر و خانومش و دخترای گلش روز دوم عید رفتن مکه و روز چهاردهم برگشتن ,ماام اون شب

مهمونشون بودیم ,خوش به حالشون

پسر فشن منو ببین ,چشمم روشن خندونک

از کارای جدیدت توی سال نو

* اول اینکه با تلاش زیاد دایی سعید کلاغ پر و یاد گرفتی , واقعا خسته نباشی دایی جون خنده

**اینقد جلوت این چند روز بشکن زدن تا اونم یاد گرفتی ,بهت میگم علی بشکن بزن ,انگشت اشاره و شصتتو

میکشی بهم ,شیطون مامان

 

*** به غیر از ماما و دد که میگفتی اگه دلت باشه بابا رم میگی  ,توی مسافرت حدیث و  یاد گرفتی (البته وقتی

حدیث اومد برای نسرین جون قیافه بیاد که اسم منو میگه هر کاری کرد نگفتی ,عجب آدم ضایع کنی هستی تو )

دیروزم که بابایی منو صدا کرد و گفت اعظم ,تو زودی گفتی اد,کلی ذوق کردم ,خیلی مزه داد خندونک

**** راستی دندون پنجمتم بعد از کلی تب و بیقراری روز نهم جوونه زد(نیش بالا ) ,مبارکت باشه عشقم جشن

خیلی خیلی دوست داریم ,انشالله که زود خوب خوب بشی بوسبوس

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (3)

مامانی ساره
22 فروردین 94 21:42
سلام عزیزم سال نوتون مبارک انشاءالله همیشه به گردش و تفریح باشین و انشاءالله سال خوبی داشته باشین خداروشکر که بهتون خوش گذشته از طرف من علی جون رو ببوس که با این عکساش دل آدمو میبره
مامان علی کوچولو
پاسخ
ممنونم خانومی ,انشالله سال خوبی برای همه باشه
نسرین جون
31 فروردین 94 0:55
فدای تو بشم که انقد مریض بودی...نبینمت اینطوری جیگرهخاله ماشالا شیطون شدی هااا
فاطمه جوووون
11 خرداد 94 9:57
نفس ابجی فاطمش این گل پسر دوسسسسسسست دااااااااااااارم علی جونم
مامان علی کوچولو
پاسخ
منم دوست دارم عشقم