بازی کردن
*یه مدته که یاد گرفتی سوار کامیونت میشی و باهاش بازی میکنی
**برای چند دقیقه ام سوار تابت میشیولی بیشتر صدای غرغرت درمیادتا سوارم میشی شروع میکنی به گفتن ,تاب تاب تاب تاب
حاضر و آماده برای بیرون رفتن
روز بیست و یک ماه رمضون رفتیم خونه مادر
قربونت برم با اون ژست خوشگلت
اینقد مزه میده که داری بازی میکنی یه دفعه از هوش میری
اینا چندتا عکس از اون وقتاس
**راستی یادم رفته بود بگم که عاشق بوس کردنی ,توی خونه راه میری و منو میبوسی ,منم که کیف میکنم
,عاشق بوسیدن بچه هاهم هستی به خصوص ماهان پسر داییت ,جوری که دیگه دیگه جیغشو درمیاری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی