بالاخره تو نشستی

* آخرم من حریف تو نشدم و تو نشستی (البته اولین باری که نشستی 3 مهر بود),همه غر میزنن که زوده ولی چیکار کنم ,خیلی دوست داری بشینی ,تا

میخوابونمت شروع میکنی به غر زدن و بعد که بلندت میکنم تا بشینی  نیشت تا بنا گوش باز میشه ,تا اونجایی که

بشه سعی میکنم نذارم بشینی ولی اگه حریف تو فسقلی  بشم

اینم از مراسم شکلات ریختن روی سر علی جون (مامانی اعظم میگه روی سر  بچه ای که تازه میشینه  باید

شکلات بریزی,ماام ریختیم ,توام که حسابی کیف کردی )

**یه شعر جدیده که خیلی دوسش داری ,شعر یه برنامه بود زمان بچگی من ,آقای حکایتی

یکی بود یکی نبود

  زیر گنبد کبود 

روبروی بچه ها  

قصه گو نشسته بود ......

انقد این اهنگ و دوس داری که توی هر شرایطی (حتی گریه های شدید ) باهاش اروم میشی ,منم روزی چند بار

برات میذارمش تا گوشش بدی ,البته نا گفته نمونه خودمم دوسش دارم ,آخه کلی خاطره برام زنده میکنه

***یکی دوروزه یه جورایی میشه گفت سینه میزنی ,به بابایی گفتم علیم فهمیده محرم نزدیکه, دیروز خودم

شروع کردم سینه زدن و یا حسین گفتن و به تو ام گفتم علی سینه بزن ,توام شروع کردی به سینه زدن ,اینقد

ذوقتو کردم که خدا میدونه ,خدا کنه تا محرم یادت نره ,آخه هر کاری که یاد میگری بعد چند روز دیگه انجامش

نمیدی

****بعضی وقتا که داری با خودت یا با من حرف میزنی و ذوق میکنی یا موقع هایی که داری گریه میکنیو با چشمات

ازت میخوای بغلت کنم احساس میکنم کلمه ماما رو میگی ,به باباییم گفتم و اونم میگه درست شنیدم و منم از خدا

خواسته تو دلم قند آب میشه  واسه ماما گفتنت

*****تازگیا یاد گرفتی وقتی کسی بهت میگه بیا بغلم اگه دوست داشته باشی که بری با ذوق دست و پا میزنی

که بری ( این کار بچه ها رو خیلی دوست دارم ,آخه یا فسقلیا آدم و ضایع میکنن و بغلت نمیان یا اینکه حسابی بهت

حال میدنو میپرن توی بغلت  )

****** چند روز پیش قبل از ظهر خواب بودی ,هر بار که اومدم بهت سر زدم یه مدل خوابیده بودی ,منم هر بار ازت عکس انداختم

با مزه است نه ؟؟؟

اینجام که بیدار شدی دیگه

 بابایی وارد میشود و نیش علی آقا  با دیدن بابایی باز

اینم چندتا عکس دیگه از  خوابیدن علی آقا