عشق مامانی دیگه
*از هنر نماییهای جدیدت, علی جون ,دراومدن از کریرته ,اینقد پاهاتو بالا پایین میکنی تا بیای بیرون ,چند روز پیش
گذاشته بودمت توی کریرت و مشغول کار بودم که دیدم بعله .. علی آقا از کریر اومده بیرونو نشته و مشغول بازی با
کریره , امروز که دوباره گذاشتمت توش ,دیدم دوباره داری اقدام میکنی به بیرون اومدن ,منم ازت عکس انداختم که
بعدا بهت نشون بدم که چه شیطونی بودی
**امروز سر میز غذا بودیم و مشغول غذا خوردن ,دیدم تو بد جور نگامون میکنی به بابایی گفتم برت گردونه که غذا
خوردنمونو نبینی که با این صحنه مواجه شدم ,بحث خوردنی بشه دل نمیکنی دیگه
*** چند روزه وقتی مشغول بازی با خودتی دست میزنی ,منم بهت میگم علی دست دستی کن و خودمم دست
میزنم , توام ذوق میکنی و دست میزنی ,وقتاییم که یه آهنگ و میشنوی (مثه وقتایی که بابایی میزنه زیر
آواز)دست میزنی ,کارو بار توام برعکسه ها,الان باید سینه بزنی نه دست مامان ,راستی دیگه سینه نمیزنی
,خیلی زود یادت رفت ,حالا شاید توی محرم دوباره یادت بیاد
این عکسا مال دوهفته پیشه که رفتیم خونه ندا جون