علی علی ، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

علی کوچولوی مامان و بابا

اولین برف زمستون

1393/9/28 13:35
311 بازدید
اشتراک گذاری

*روز اربعین(شنبه) همه خونه مامان جون اینا بودیم ,آخه نذری داشتن ,یادش بخیر پارسال که تو به دنیا نیومده بودی

,خاله اکرم از شیطونیای سال بعدت میگفت خندونک,وقتی به دنیا بیای و من نتونم به خاطرتو  هیچ کاری کنم ولی از اون

جایی که خدا مامانتو خیلی دوس داره و یه گل پسر بهش داده ,اصلا اونروز اذیتم نکردیو تازه موقع کشیدن غذاام خواب

بودی ,الهی من فدات شم که اینقده وقت شناسی بوس

 

**دایی اکبر امسال پیاده رفت کربلا ,خوش به حالش گریه,شنبه شبم بدون اینکه خبر بده برگشت ,هممون شوکه

شدیم,همون شب نذری (اربعین) اومد ,وقتی در و باز کردیم هیچکی باورش نشد ,یه دفعه همه جیغ زدن و هورا

,خیلی ذوق زده شدیمخندونک ,گفت نمیخواسته کسی و توی زحمت بندازه ,فردا شبشم شام همه رو مهمون کرد,توی

تالار که بودیم از اونجایی که شما علاقه عجیبی به پاره کردن سفره های روی میز داری همش سر پا بودم که

خرابکاری نکنی ,قرارشد اول بابایی غذاشو بخوره بعد تو رو بگیره بعدم من  غذا بخورم,ولی خدارو شکر به محض اینکه

شروع کردن به سرویس دادن خوابت برد , خدایی یه حال اساسی بهمون دادی جیگر مامان محبت

                                      

***اولین برف زمستونی ام 27آذر اومد ,بردمت پشت شیشه و بهت نشون دادم ,هرچند خیلی کم بود ولی بازم از

هیچی بهتره بود ,خدا کنه یه برف درست و حسابی بیاد تا بریم برف بازی ,پارسال که به خطر باردار بودنم نشد ,حالا

انشالله امسال باهم میریم برف بازیآرام

 

****آخ امان از مریضیت که خوبم نمیشه مامان ,حالا یه شانسی آوردیم که orsخوب میخوری وگرنه هیچی ازت

نمیموند ,خدا رو شکر یکم بهتر شدی ,الهی بمیرم ,هر چی وزن اضافه کردی سر این دندون دراوردن آب شد عزیز دلم

,خدا کنه بقیشون اینقد اذیتت نکنه مامان

با این سریلاک خوری بهت ors میدم همونطوری که مشغول خوردن بودی خوابت برد

 

*****یه کار جدید که نسرین جون یادت داده اینه که بهت میگه کله کله تو سرتو میاری جلو میزنی به سرش ,کلی

ذوق میکنه و میگه من یادش دادمخنده ,خیلی با مزه انجامش میدیو کلیم میخندی

 

******این عکسه رو جند وقت پیش که رفتیم خونه عمه زهرا ازت انداختم ,یه کیفی میکردی با ماشین محمد رئوف

که خدا میدونه

           

 

اینجاام  لباس بافتنی که خاله اکرم بافته رو برات پوشیدمو رفتیم خونه مامانی اعظم

 

                                   

محبتمحبتمحبت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نسرین جون
6 دی 93 0:12
دوست دارم جیگر طلاااا ببین این مامانت اصلا میگه که تو منو بیشتر از اون دوس داری!!! حسوووده قربون این ژستات برا عکس گرفتنت برم...عالی ای به خدا