اولین عید سه نفری ما
سلام گل پسر مامان
عیدت مبارک عزیزدلم , امسال برای من و بابایی یه رنگ وبو ی دیگه ای داره ,آخه
قراره تا چند وقت دیگه ما یه خانواده سه نفری بشیم ,چقدر بی قرار اون لحظم ,دیگه زمان خیلی
زیادی نمونده ,به همین زودیا میگیرمت توی بغلم,با اینکه هنوز به دنیا نیومدی اما تمام فکرم پیشه تو ,انشالله سال دیگه توام با منو بابایی سر سفره هفت سین هستیوو من از لحظات با تو بودن مینویسم
امسال برای سال تحویل ,رفتیم خونه مامانی اعظم , آخه من از اینکه لحظه سال تحویل و تنها باشم خیلی
بدم میاد ,دوست دارم توی اون لحظه آدم کنار کسایی باشه که دوستشون داره ,راستش قبلاهمه (منظورم
خواهر برادرای مامانی هستن )خونه باباحاجی جمع میشدیم ,باباحاجیم مینشست کنار سفره قران میخوند و بعد سال تحویل اولین دشت سال و از بابا حاجی میگرفتیم ,خیلی خوش میگذشت ,بعد از
ازدواج من و بابایی میریم خونه مامانی اعظم ,البته اونجا هم خیلی خوش میگذره ,اولین عیدیتم شما امسال از مامانی اعظم گرفتی ,یه ماشین خوشگل بود ,دستش درد نکنه
,اینم عکسه سفره هفت سین ما در سال93
,امسال که موفق نشدیم بریم مسافرت ,حالا اگه بشه بعد از اینکه به دنیا اومدی ,دوست دارم بریم مشهد ,دلم داره ضعف میکنه برای حرم امام رضا ,دلم میخواد اولین مسافرتی که میری اونجا باشه
این روزا پسر خوبی بودیو مامان و اذیت نکردی ,یه کم فکرم راحتتر شده ,این دو سه هفته ام اگه به
خوبی بگذره دیگه خیالم راحت میشه ,چون اگه به دنیا ام بیای ,دیگه نیازی به دستگاه نداری ,شاید کوچولو باشی ولی ریه هات دیگه کامل هستن ,چند روزه حرکتتات فرق کرده ,قبلا بیشتر لگد میزدی اما حالا
,یه احساس دیگه دارم ,مثه یه موجه ,شاید شبیه ماهی ,خیلی این و دوست دارم ,فک کنم چون بزرگتر
شدیو,جای خالی کمتری داری ,اینطوریه,از یه طرفم خیلی سکسکه میکنی, من عاشق سکسکه کردنتم,فقط بعضی وقتا خیلی طولانی میشه که من دیگه دلم میسوزه ,فک میکنم دیگه اذیت میشی واینکه شما
همچنان نچرخیدی و این طورم که به نظر میرسه قصد این کارم نداری پسل شیطون ,شاید قسمت
اینه,امیدوارم هرچی که صلاحمون توشه همون بشه