علی علی ، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره

علی کوچولوی مامان و بابا

چشمه همیشه جوشان علی

1393/6/8 14:57
215 بازدید
اشتراک گذاری

*روی پام تکونت میدم و تو انگار از همه عالم شکایت داری و حرف میزنی و غر میزنی و آواز میخونی تا موقعی که

خوابت ببره ومن عاشق همین کاراتم علی جونیمحبت

 

**بالاخره بردیمت آتلیه ,من و تو  ونسرین جون ,بابایی نتونست بیاد ,خیلی خندیدیم قه قهه,انداختن عکسای خوابت

هم خنده دار بود هم سخت ,چون هر جور میخواستی ,میخوابیدی و حالتایی که میخواستیمو نمیتونستیم بگیریم ,

خدایی فکر نمیکردم عکس انداختن از بچه های کوچیک اینقد سخت باشه  ,موقعی که لباس تنت بود خیلی بیقرار

بودی ,گرمت بود و به محض اینکه لباستو دراوردم نیشت باز شد,خوابوندنتم که خودش یه فیلمی بود ,نسرین جون

یه تیکه هاییشو فیلمبرداری کرده ,خیلی بامزه شده  ,نمی دونم عکسات خوب میشه یا نه چون  آتلیه هایی که

اینجا داریم زیاد کارشون جالب نیس گریه,با نسرین جون سعی کردیم که خودمون مدل بدیم برای عکسا ,امیدوارم

خوب بشه

 ***دیگه به شونه چپم میچرخی ,این پشتکاری که من از تو دیدم ,در آینده نه چندان دورچهار دستو پا میری عزیز دل

مامانتشویق ,تا ازت غافل میشم ,اگه زیر سرت یکم بلند باشه میچرخیو ,جالبه شروع میکنی به غرغر ,خوب فسقلی

مامان مگه مجبوری بچرخی آخهزبان

****چند تا شعر لالایی برات دانلود کردم ,خودمم با هاش میخونم تا حفظم بشه که برات بخونم ,آخه وقتی خودم

برات یه شعر و میخونم بیشتر خوشت میاد تا موقعی که با اهنگه ,دیگه از شعرای مند رآوردی خودم نگم بهتره ,ولی

خوبیش به اینه که هر چی رو که با آهنگ برات میخونم ,خوشت میاد و ذوق میکنی عشقم ,(فقط تو این استعداد

مامان و کشف کردیاخندونک)

*****سعی میکنم کتابای شعر وقصه ای رو که قبلا  گرفتم  هر روزبرات  بخونم ,تو رو مینشونم روی پام و کتاب و

میگیرم جلوت و میخونم ,البته تو بیشتر از اینکه به من گوش بدی با دست میکوبی به کتاب نه

                

******روز یکشنبه رفتیم خونه مامانی اعظم ,عمو داریوش اینا رفته بودن کرج و مامانی تنها بود ,تا سه شنبه اونجا

بودیم ,خیلی خوب بود مامانی با تو بازی میکرد و منم یکم استراحت کردم  ,بین خودمون بمونه ها از آشپزی کردنم

راحت بودم چشمک,توی این چند روزم حسابی با مامانی اعظم اخت شدی

*******راستی یه شیرین کاری کردم از نوع شیرین کاریای مامانا,لباسی رو که باهاش هر ماه ازت عکس میندازم و

انداختم توی مینی واشر و بله ....خندونکخوب مگه چیه ,فقط دیگه سفید نیست و شیریه , مگه چی شده ,حالا خوبه

صورتی نشده چشمکنمی دونم کدوم لباست رنگ داده ,دیگه  الان واقعاحس میکنم که یه مامانمقه قهه

 

********امان از این آب دهنت که یه دو سه هفته ای حسابی مستفیضمون کرده(انشالله که درست نوشتم)من

 

نمیدونم این همه آب چیه دیگه ,میونه خوبیم با پیش بند نداری و برای همین باید مدام لباستو عوض کنم ,میگن که

میخوای دندون در بیاری ,اما فک نمیکنی یکم زود باشه مامان ,پس خودت دیگه یه کاری کن ,من دیگه سفارش

نکنما,آخه حالا چه عجله ایه پسر خوب ,هرچی دیر تر  دندون در بیاری هم جنس دندونت بهتر میشه هم دیر تر خراب

میشه خنده

*********پنج شنبه سالگرد ازدواج دو تا داییات بود ,همه توی ویلا مهمون ندا جون بودیم ,خیلی خوش گذشت

,اما جنابعالی بازم خواب تشریف داشتیت و بازم من غرغر همه رو بجون خریدم که چرا پسر من شبا اونجا همش

خوابه بدبو

**********واکسن چهار ماهگیتو باید یکشنبه بزنی ,نگرانم چون همه میگن این از همه واکسنا سخت تره ,خدا

کنه زیاد اذیت نشی گل پسر مامانبوس

                            

                               

پسندها (2)

نظرات (0)