خوابیدن علی کوچولو
*دوشنبه صبح من خیلی خسته بودم چون شما نذاشتی شب خوب بخوابم ,بابایی گفت تو بخواب من علی رو تا
موقع رفتنم میگیرم ,وقتی بیدار شدم دیدم توی تشک بازیت خوابت برده ,بابایی گفت تو روگذاشته توی تشکت و
رفته توی اتاق وقتی اومده دیده خوابیدی ,الهی من قربونت برم که یاد گرفتی بدون کمک بخوابی ,کلی ذوق کردم
برات جیجر مامان
**روز جمعه رفتیم باغ بابا حاجی ,خیلی سر حال بودی,کلی برای همه خندیدی ,مخصوصا برای بابا حاجی ,همه
میگن تو خیلی خوش خنده ای که البته اینم ربط میدن به باباییت ,چون باباییم خیلی خنده رو
اینم چند تا از عکسات
اینم عکس علی جون با پسر داییهای گرامی
***دو شبه که برای خواب میذارمت توی گهوارت ,آخه قبلا پیش خودم میخوابوندمت ,از بس که تکون میخوری
مامان ,یکم بهتر شد ,جای کمتری برای تکون خوردن داری,خودم اذیت میشم ولی اینطوری شاید یاد بگیری زیاد
جابجا نشی ,بعدا که بزرکتر بشی اگه اینطوری بخوابی هر شب از روی تختت میافتی عزیزم
****دیروز دو تایی رفتیم پارک ,میخواستم از کالسکه نیارمت بیرون ولی تو اینقد غر زدی تا به خواستت رسیدی
فسقلی ,خیلی با مزه به بجه هاو بازیشون نگاه میکردی,بعد از اونجا ام رفتیم خونه خاله ناهید ,انسی جون و
افسانه جون کلی باهات بازی کردن و تو ام با خنده هات از خجالتشون در اومدی فدات شم
*****از کارایی که خیلی دوس داری شونه کردن موهاته ,همچین چشماتو خمار میکنی که خندم میگیره
عاشقه اینی که بینیمو بکشم به بینیت,شروع میکنی به خندیدن و سرو صدا ,یه جورایی حرف زد
قربون بره مامانش