علی علی ، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره

علی کوچولوی مامان و بابا

اولین خرید و پارک رفتن

1393/5/20 18:34
155 بازدید
اشتراک گذاری

*پنج شنبه من و تو  و بابایی رفتیم خرید ,این اولین خرید سه نفرمون بود ,بابایی خیلی وقت بود که باید خرید میکرد

اما با اومدن گل پسرمون فرصت نشده بود که بریم ,چون نزدیکای غروب رفتیم همه جا روشن بودو قیافه تو ام دیدنی

,چنان با اشتیاق به دورو برت نگاه میکردی که خندمون میگرفت ,موقعیم که بابایی رفت لباسشو پرو کنه تویه بغلم

خوابت برد ,البته قبلش رفتیمو برای تو ام دو تیکه لباس گرفتیم ,خیلی بهت میاد مبارکت باشه عزیز دلم بوس

 

**دایی جونت زحمت کشیدو این اسباب بازیو برات گرفته ,خیلی دوسش داری ,کلا علاقه ای به جغجغه و اسباب

بازی نداری اما جالبه اینو خیلی دوست داری و هر وقت اونو جلوت میگیرم ,سعی میکنی که بگیریش,وقتیم کوکش

میکنم خیلی ذوق میکنیو تند تند دستاتو تکون میدی قه قهه

 

                              

***آخ آخ بگم از علاقه عجیبت به تلویزیون ,با اینکه اصلا دوست ندارم نگاه کنی , وقتی روشنه هرکاری میکنی تا

بتونی بچرخیو اونو نگاه کنی (آخه من همیشه تورو تویه زاویه ای میذارم که نتونی ببینی چون شنیدم که نباید از الان

نگاه کنی حتی میگن تا سه سالگی ,البته من فک نکنم که تا اون موقع بتونم که جلوی نگاه کردنتو بگیرم اما حداقل

این چند ماهه اول و پسر خوبی باشو به حرف گوش بده ,راستش من خودمم تویه بچگی خیلی تی وی نگاه میکردم

بناراین زیاد نمیتونم به تو گیر بدم زبان)

                            

****یکی از کارای جدیدی که میکنی اینه که یه ذره شیر میخوری بعد یه ذره به من نگاه میکنی یه نیشخند میزنی

بهم ,وای که من عاشقه این کارتم و وقتی اینجوری میکنی میخوام بخورمت محبت,اما قسمت بدش وقتیه که داری

شیر میخوری و یه نفر صدات میکنه ,چنان برمیگردی به طرف صدا که آخ منو درمیاری ,نا گفته نمونه که مشتری پرو پا

قرص این کارتم باباییه ,چی کار کنم از دست این پدر و پسر شیطون متنظر

 

*****وای به موقعی که بخوایم یه چیزی بخوریم ,اینقد که آب دهنتو قورت میدی که پشیمون میشیم از خوردن

,جالبه وقتی چای میخوام بخورم با چشمات دست منو دنبال میکنی ,بالا پایین ,از یه طرف خنده داره از یه طرفم دلم

میسوزه که نمیتونی بخوری گریه

 

****** شنبه شب بعد از شام به بابایی گفتم بریم پارک ,اونم گفت باشه و این شد اولین پارک رفتن سه نفره ما

,تو رو گذاشتیم تویه کالسکه و پیاده راه افتادیم سمت پارک ,تا یه چند ثانیه وامیستادیم شروع میکردی به غر زدن و

بعد یه مدتم خوابیدی ,جایه شما ام خالی من و باباییم از خواب شما استفاده کردیمو یه بستنی زدیم تو رگ,اخم

نکن دیگه مامان ,خوب تقصیر ما نیست که تو نمیتونی بخوری ,(هرچند اگه من دل به دله باباییت بدم همه چی به تو

میده ,بعضی وقتا که میخواد یه چیزی بده تا بخوری و من غر میزنم بهت میگه ببین علی تا این مامانت هست

نمیذاره من چیزی بهت بدمشاکی

اینم علی جون حاضر و آماده برای رفتن

                            

 

*******علی جون چند روزه که انگشت شصتتو میخوری ,تا حالا همه انگشتات و میخوردی ولی فک کنم انگشت

مناسبو پیدا کردی ,فعلا کاریش نمیشه کرد تا یه کم بزرگتر بشی ,امیدوارم این کارت خیلی طول نکشه ,الان خیلی

بامزه است ولی بزرگتر بشی دیگه کارخوبی نیس گل پسرم

 

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان راضی
23 مرداد 93 0:00
عزیزم کاراش جالب شده . کیف کن خانومی مبارک باشه شصت خوردنش
مامان علی کوچولو
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان حبه قند
25 مرداد 93 16:30
ای جانم پسری ناز.دختر ما هم هنور همه انگشناشو.میخوره نا شصت رو پیدا گنه زمان میبره.ایشاله همیشه شاد باشین
مامان علی کوچولو
پاسخ
قربونت خانومی
نسرین جون
28 مرداد 93 0:59