علی علی 10 سالگیت مبارک

علی کوچولوی مامان و بابا

واکسن چهار ماهگی

1393/6/11 10:41
208 بازدید
اشتراک گذاری

از صبح که بیدار شدی همش لحظه واکسن زدنت جلوی چشمم بود ,قرار شد بابایی ساعت 11 بیاد دنبالمون

,چقدم که سر حال بودی و وقتی میخندیدی آرامبیشتر حالم بد میشد که قرار ه تا یه یکی دوساعت دیگه گریت در

بیاد,یه لباس راحت برات پوشیدم که اذیت نشی ,وقتی بابایی گذاشتت روی تخت ,شروع کردی به حرف زدن 

باهاش(منظورم همون صداهایی که از خودت درمیاری)جوری که خانومی که واکسن میزد به بابایی گفت داره برات

تعریف میکنه ؟,حسابی سر حال بودی,بعدشم که بعله.....من نتونستم نگاه کنم ,گریت که رفت هوا برگشتم و

گرفتمت توی بغلم ,قربون اون گریه کردنت برم که اینقد با سوز و گدازه ,خدا رو شکر زود توی بغلم خوابت برد ,توی

خونه جای واکسن و کمپرس اب سرد گذاشتم,تا بعد اظهر تب نکردی ,ولی بعدش کم کم دمای بدنت رفت بالا ,منم

بهت قطره استامینوفن دادم و مرتبم تبتو اندازه میگرفتم ,ساعت پنج صبح تبت رفت بالا منم با یه دستمال نم دار

دست و پاتو خنک کردم ,تبت روز بعدشم ادامه داشت ,خدا رو شکر بعد از دو روز دیگه تب نداشتیو حسابی سر حال

شدی ,خیلی نگران این واکسنت بودم که هر چی بود دیگه تموم شد پسرکوچولوی مامان محبتمحبت

 

پسندها (2)

نظرات (3)

مامانی ساره
17 شهریور 93 22:52
به سلامتی خدا رو شکر که این مرحله هم به خوبی طی شد
مامان علی کوچولو
پاسخ
اره فعلا راحت شد تا چهار ماهگی
خاله سانی
18 شهریور 93 23:23
اخیییییییییی عزیزممم.. این واکسن زدن خیلی بده ادم حالش گرفته میشه.خدارو شکر که دیگه خوب شده فسقلی
مامان علی کوچولو
پاسخ
ممنون خاله جون
نسرین جون
20 شهریور 93 1:27
بدوبدو....عکس پارک و باغ بزار.دلم رفت