خیلی منو ترسوندی
سلام پسر شیطون من
دیشب وامروز حسابی مامان و ترسوندی ,نمی دونم چرا تکون نمی خوردی ,آخه هیچوقت اینطوری
نبودی ,کم یا زیاد هر روز یه سری حرکتا رو داشتی ولی از دیشب به نظرم حرکت هات کم شده بود , دیگه
داشتم به رفتن پیش دکتر فکر میکردم که تکوناتو احساس کردم ,گل پسر مامان ترو خدا دیگه از این شیطونیا نکن ,تو که نمیدونی چه قد مامان و نگران کردی ,نمی دونم شاید به قول بابایی سرت یه جا گرم بازیه ,شایدم خواب بودی ,اما جدای از شوخی من روزام و به عشق
تکونای تو شب میکنم ,تو هیچوقت مامان نمیشی که این احساسو درک کنی ,پس نمیشه ازت گله کرد
,بهر حال میخوام بدونی تحمل یه لحظه دوریتو ندارم ,پس به خاطر منم که شده مراقب خودت باش
راستی یه خبر خوب که یادم رفته بگم اینه که نی نی خاله ندا به دنیا اومده ,اسم پسر
گلشم گذاشته محمد ارشان ,انشالله که خدا برای پدرو مادرش نگهش داره, کاش نزدیک هم بودیم میشد
ببینمش ,حالا چند روز بگذره میگم عکسشو برام ایمیل کنه