شیطنتای نه ماهگی
*داستانی داریم موقع نماز خوندن باهات مامان ,این جانماز بیچاره رو اینقد بهم میریزی که خدا میدونه ,به محض
اینم که چادر نمازم و سرم میکنم نیشت تا بنا گوش باز میشه ,آخه عادت کردی بعد نماز باهات بازی کنم
**این صندلیو عمه فرشته برات گرفته ,خیلی دوسش داری
***تازگیا میری میشینی جلوی بوفه و میزنی به شیشش,کارم دراومده دیگه ,یا باید تو رو از جلوی میز تی وی بیارم
یا از جلوی بوفه
****چند روزه تا تلفن میبینی ,تندی میذاریش کنار گوشت ,بعدشم میدی به من تا حرف بزنم ,اینم تلفن خودت که
این روزا باهاش بازی میکنی
*****اینم روش جدید خوابیدنت , این توپو عمو داریوش برات گرفته ,چند روز پیش اتفاقی بابایی گذاشتت روش و
توام کم کم خوابت برد,ماام که از هر روشی برای خواب کردنت استقبال میکنیم
*** مدل جدید نشستنت
اینجاام که مشغول تی وی نگاه کردنی ,حتماام باید بری جلوش بشینی,هرچیم من غر بزنم فایده نداره ,انگار اونجا
کیفش بیشتره