بالاخره تو نشستی
* آخرم من حریف تو نشدم و تو نشستی (البته اولین باری که نشستی 3 مهر بود),همه غر میزنن که زوده ولی چیکار کنم ,خیلی دوست داری بشینی ,تا میخوابونمت شروع میکنی به غر زدن و بعد که بلندت میکنم تا بشینی نیشت تا بنا گوش باز میشه ,تا اونجایی که بشه سعی میکنم نذارم بشینی ولی اگه حریف تو فسقلی بشم اینم از مراسم شکلات ریختن روی سر علی جون (مامانی اعظم میگه روی سر بچه ای که تازه میشینه باید شکلات بریزی,ماام ریختیم ,توام که حسابی کیف کردی )  ...