علی علی ، تا این لحظه: 10 سال و 18 روز سن داره

علی کوچولوی مامان و بابا

قربون خنده هات برم

الهی من قربون گل پسرم برم ,صبحا که از خواب بیدار میشی سرحالی و دلت میخواد که یه نفر باهات حرف بزنه,البته از اون جایی که من توی اون لحظه به خاطر بیخوابی شب قبل حسابی گیج و منگم ,این وظیفه رو بابایی به عهده میگیره ,توام که با اون خنده هات دل ادم و میبری ,خدایی وقتی نصف شب بیدار میشم که شیرت بدم یا جات و عوض کنم ,توی اوج خواب الودگی ,دلم میخواد تا صبح بیداربمونم در عوض تو چندتا از اون نیش خندای خوشگلت برام بزنی البته بعضی وقتا ام یه کم بد اخلاق میشی و گریه میکنی ,چی کار کنیم دیگه این شبا ام برای خودش یه عالمی داره دیگه                             &nb...
14 خرداد 1393

عکس یک ماهگی

علی کوچولو مامانی تصمیم گرفته با یه لباس هر ماه ازت عکس بگیره تا تغییراتت خوبه خوب ببینه... این عکس از اولین ماه ببین چه عزیز شدی   فک کنم راهپیمایی هم دوست داشته باشی...ببین چه ژستی گرفتی           ...
11 خرداد 1393

اعیاد شعبانیه

 سلام علی جونی مامان دیروز بردمت بهداشت ,چون از این به بعد باید واکسناتو اونجا بزنی زندگی مامان ,راستی وزنت شده 4/500 کیلو و قدتم 55 سانت ,حسابی بزرگ شدیا ,خودم خیلی تغییراتتو احساس نمیکنم  ولی بقیه که تو رو میبینن ,همش میگن که تغییر کردی عزیزم   امروزم  رفتیم خونه عمو داریوش ,مولودی داشتن ,آخه اعیاد شعبانیست ,شماام حسابی از خجالت مامان دراومدی نمی دونم خوابت بهم ریخته بود یا خسته شده بودی ,به هرحال نتونستم کمکشون کنم ,چون دربست درخدمت شما بودم ,البته موقعی که داشتن مولودی میخوندن ,با اون همه سرو صدا ,خوابت برده بود ,الهی قربونت برم ,فک کنم تایه مدت باید مهمونی رفتن و ببوسم بذارم کنار ,مگه اینکه شم...
9 خرداد 1393

یک ماهگی

یک ماهگیت مبارک عزیز مامان باورم نمیشه یک ماه از به دنیا اومدنت میگذره ,اینقدر سرگرم تو بودم که نفهمیدم این مدت چطور گذشت عقش مامان ,هر چقدر خدا رو به خاطر داشتنت شکر کنم کمه ,از خدا میخوام همیشه مراقبت باشه زندگیم میخوام بدونی که مامان وبابا عاشقتن ...
9 خرداد 1393

دلخوشی مامان

سلام جیجر مامان الهی من قربون علی توچولوی خودم برم که این روزا شده همه دلخوشی مامان وبابا,هنوز موفق نشدم موقعی که داری میخندی ازت عکس بندازم ,خیلی با مزه نیشخند میزنی مخصوصا موقعی که داری شیر میخوری ,تو پسر خوشرویی هستی عقشم البته اگه دل درد نداشته باشی ,دیروز خیلی دل درد داشتی من روی شکم خوابوندمت دیدم راحت خوابیدی ,الهی بمیرم که اینقد درد میکشی                                                 ...
7 خرداد 1393

علی جونم تپل شده

سلام علی جونی خیلی دلم میخواد زود به زود بیامو برات بنویسم ولی شیطون تو تمام وقتمو میگیری ,موقع های که بیداری باید به تو برسم ,موقعیم که خوابی باید کارای خونه رو انجام بدم ,نمی دونم شاید هنوز به شرایط جدید عادت نکردم ,این روزا تا یه نفر میاد تو رو ببینه من از فرصت استفاده میکنمو تند تند کارامو انجام میدم ,اینم شده برنامه این روزامون دیگه الهی مامان فدات شه ,دل دردات خیلی اذیتت میکنه ,بعضی وقتا اینقد به خودت میپیچی که دل آدم کباب میشه ,پنج شنبه بردمت دکتر ,گفت تا سه چهار ماهگی این دل دردارو داری ,من سعی میکنم چیزایی نخورم که دردای تو بیشتر بشه ولی کاره دیگه ای از دستم بر نمیاد عزیزم ,باید تحمل کنی ,خوبه که بعدا این دردا رو ی...
4 خرداد 1393

عکسای گل پسرم

اینا عکسایی که نسرین جون ازت گرفت برای روی کارتت ,خیلی بامزه شدن ,هر  وقت نگاشون میکنم دلم ضعف میره جیگر مامان                                                                                         ...
28 ارديبهشت 1393

جشن ومهمونی شما

خدا رو شکر همه چی خوب برگزار شد ,هم مراسم بعداظهر و هم شام ,توام پسر خوبی بودیو مامان و اذیت نکردی ,البته آخرای مهمونی یکم بی قرار شدی ولی بعدش خوابت برد ,خدایی رسیدگی به بچه اول خیلی سخته ,جون خودت تجربه نداری و هر کسم یه چیزی میگه ,یکی میگه گرسنست ,یکی میگه دلش درد میکنه ,گرمشه ,سردشه ,اینو بده بخوره ,نه اونو نده بخوره,وای.... ادم قاطی میکنه ,نمیدونی به حرف کی گوش بدی,بیچاره بچه ها ...
26 ارديبهشت 1393

کارت دعوت جشنت

الهی مامان فدات شه ,این چند روز خیلی اذیت شدی ,آخه به سر کننده ای که برات زده بودن حساسیت داشتی و پات حسابی سوخته بود ,هر بار میخواستم مای بیبی تو عوض کنم ,دلم کباب میشد بس که تو گریه میکردی ,به خاطر اینکه ختنه شده بودیم نمیشد حمومت کنم یاپاهاتو بشورم ,خدا رو شکر یکم بهتر شدی,امروز  قراره ببرمت حموم ,انشالله که زود زود خوب بشی مامان قراره بعداظهر جمعه یه جشن کوچولو برات بگیریم و شبشم شام بدیم ,کارت دعوتاتم آماده شده ,اینم عکسشه ,من که خیلی دوسش دارم ...
24 ارديبهشت 1393