علی علی ، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره

علی کوچولوی مامان و بابا

سیزده بدر

 امروز روزه شهادته حضرت فاطمه ست ,خیلی دلم گرفته ,خوش به حاله کسایی که الان توی مدینه هستن , آخه وقتی کنار بقیع هستی تازه معنی غربتشو میفهمی,امیدوارم بتونم به عنوان یه زن و حالا دیگه یه مادر  ,حتی خیلی ناچیز ,مثل ایشون رفتار کنم   نمیدونم چرا توی این مدت با اینکه وقت آزاد بیشتری داشتم ,کمتر تونستم برات بنویسم , شاید ترجیح میدم بیشتر با خودت حرف بزنم ,آخه تو خیلی عکس العملات جالبه ,هر وقت باهات حرف میزنم یا صدات میکنم ,تکون میخوری ,نمیدونم این حرکات به خاطر صدای منه یا اصلا ربطی به من نداره و یه چیزه طبیعیه ,ولی من چون دوست دارم مورد اول باشه پس میذارمش به اون حساب ,اگه این یه هفته ام به خوبی بگذره دیگه خیالم ر...
14 فروردين 1393

اولین عید سه نفری ما

سلام گل پسر مامان عیدت مبارک عزیزدلم , امسال برای من و بابایی یه رنگ وبو ی دیگه ای داره ,آخه قراره تا چند وقت دیگه ما یه خانواده سه نفری بشیم ,چقدر بی قرار اون لحظم  ,دیگه زمان خیلی زیادی نمونده ,به همین زودیا میگیرمت توی بغلم,با اینکه هنوز به دنیا نیومدی اما تمام فکرم پیشه تو ,انشالله سال دیگه توام با منو بابایی سر سفره هفت سین هستیو و من از لحظات با تو بودن مینویسم امسال برای سال تحویل ,رفتیم خونه مامانی اعظم ,  آخه من از اینکه لحظه سال تحویل  و تنها باشم خیلی بدم میاد ,دوست دارم توی اون لحظه آدم کنار کسایی باشه که دوستشون داره ,راستش قبلاهمه (منظورم خواهر برادرای مامانی هستن )خونه باباحاجی جمع میشدیم ,باباحاج...
2 فروردين 1393

سال نو مبارک

                                                                            سال نو مبارک آرزوی سالی پر برکت رو برای همه دوستای خوبم و خانواده عزیزم دارم برای همه ماماناییم که منتظر نی نی هاشون توی سال جدید هستن ,آرزو میکنم که دخمل پسلای خوشگلشونو صحیح سلامت بگیرن توی بغلشون یه آرزوی دیگه ام برای همه کسایی دارم که رویای مادر شدن دارن,با تمام وجودم از خدا م...
27 اسفند 1392

نه ماهگی و جشن سیسمونی

سلام عسل مامان امروز وارد ماه نهم از زندگیت شدی ,الان من هشت ماه ویک روزه که شما روتوی وجودم دارم ,کم کم داریم به آخرای این سفر دونفره میرسیم ,خدا روهر لحظه  شکر میکنم ,به خاطر هدیه ای که بهم داده ,امیدوارم لیاقت داشتنتو داشته باشم ,از خدا میخوام که  شیرینی این لحظات  رو به هر که آرزوشو داره بچشونه ,چون واقعا قابل وصف نیست ,آمین دیروز یه جشن کوچولو برات گرفتیم ,خیلی از کسایی که دوستت داشتن ,اومده بودن و حسابیم توی زحمت افتادن ,انشالله بتونم جبران زحماتشونو بکنم ,متاسفانه نتونستم از جشنت عکس بندازم ,اما خیلی خوش گذشت ,حتما توی چند روز آینده سعی میکنم عکس کادواتو  بزارم ,دلم میخواست عکس اتاقتو بزارم ولی پ...
24 اسفند 1392

تشکر از بابایی

سلام جیگر مامان راستش بعضی اوقات نوشتن خیلی سخته ,میدونی ما آدما خیلی موجودات عجیبی هستیم ,اصلا طاقت سختی ونداریم (بیشتر منظورم به خودمه )این مدت با اینکه ,زمان کمیم بوده خیلی بهم بد گذشته ,همون که نتونی کارای روزمرت و انجام بدی و با کوچکترین دردی ,تن و بدنت بلرزه که نکنه قراره اتفاق بدی بیافته ,احساس بدی بهم میده,نمیدونم ...ناشکر نیستم ,یعنی میدونم اگه تا همین الانم اتفاقی نیافتاده ,فقط خواست خدا بوده ,امیدوارم همون جور که تا حالا هوای منو نینیم و داشته از این به بعدم تنهامون نذاره امروز باز یکم شیطون شدیو ترسوندیم ,هر چی بهت میگم گل پسر ,اینقده ورجه وورجه نکن ,گوش نمیدی ,الهی مامان قربونت بره تو که این مدت پسر خوبی بودی...
20 اسفند 1392

پسر شیطون من

سلام عسیس دلم چند روزه میخوام برات بنویسم ولی دل ودماغشو نداشتم ,آخه شما یه کم شیطون شدی و انگار برای اومدن عجله داری ,حسابی مامانو خونه نشین کردیا ,آخه دکتر احتمال داد که زایمان زودرس داشته باشم ,یه سری امپول داد وگفت باید استراحت کنم ,اصلا فکر نمیکردم ,این ماهای اخر مجبور به استراحت بشم , این چند روز اینقد یه جا خوابیدن برام کسل کننده بوده که فقط میگم خدا به داد کسایی برسه که چند ماه مجبورن این وضعیت رو تحمل کنن ,(همه رم انداختم تو زحمت ,مخصوصا مامان جون و باباییو)نمیدونم حتما یه حکمتی تو کار خدا هست دیگه,شایدم به قول ندا جون اینقد استراحت نکردم که گل پسرم به فکر مامانش افتاده  تا یه کم استراحت کنه ,فقط از خدا میخوام که ...
14 اسفند 1392

یه مامان نگران

سلام زندگی مامان خوبی عزیزم؟مامانی خیلی نگرانتها ,آخه از دیروز دردای خاصی دارم که قبلا نداشتم,نمیدونم شاید مال اینکه تو دیگه یه پسر کوچولو نیستی و داری بزرگ میشی ,امروز قراره برم دکتر ,انشالله که چیزی نیستو من بیخودی نگرانم ,خوبه حالا تکونات خیلی زیاده ,این یه ذره خیالم و راحت میکنه گل پسر مامان, من گفتم دلم میخواد ببینمت ,ولی به موقش ,حالا خیلی زوده ها ,اینجا هیچ خبری نیس به خدا ,شیطونی نکنو ,بیشتر از این مارو نترسون ,الهی من قربونت برم خدایا مراقب همه نینیا مخصوصا نینی ما باش ...
10 اسفند 1392

سوغاتیا رسید

سلام گل پسر مامان دیروز وقت کردم از چیزایی که مامان جون و بابا حاجی زحمت کشیدن برات آوردن ,عکس بگیرم ,دستشون درد نکنه(نسرین جون دست تو ام درد نکنه ,خاله جونی )   این لباس و کفشم  سمیه جون زحمت کشیده از مکه برات آورده     این سویشرتم  ندا جون چند وقت پیش زحمت کشیده گرفته     این لباسارم عمه زهرا از مکه برات آورده  دست همتون درد نکنه   ...
7 اسفند 1392